طالع شدی دولت به زاری مرا بودی به گیتی بختیاری مرا روزی که مادر تنگ بر زد چو مشکم ناف بر خون جگر زد مرا ایزد بلا بر سرنوشت است چه شاید کرد اینم … متن کامل شعر را ببینید ... سلمان ساوجی سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴۸ - باز گفتن خورشید از احوال جمشید به کتایون … از سر نهادن چو زلف خویش سر بر باد دادن تو دخت قیصری، ای جان مادر، مکن در دختری خود را بداختر چو گل بودی همیشه پاک دامن هوایت کرد خواهد چاک … متن کامل شعر را ببینید ... سلمان ساوجی سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۵ - دربند افتادن خورشید به دستور افسر، مادرش … را بود بیم جان جمشید همی لرزید بر جمشید چون بید ملک را گفت: «آمد مادر من نمی دانم چه آید بر سر من! ندیدی هیچ ازین بستان تو باری همان بهتر که باشی بر …